اریک فروم در کتاب انسان برای خویشتن تعریف بسیار جالبی از عشق دارد.
او عشق را ترکیبی از چهار عنصر می داند:
۱- توجه
۲- مسئولیت
۳- احترام
۴- معرفت
او می گوید هر جوشش علاقه و کشش و محبتی به طرف مقابل به معنای عشق ورزیدن نیست. بلکه این احساسات بیشتر مواقع ناشی از تنهایی و کمبود برآورده شدن میل جنسی است که منجر به ایجاد چنین کششی خواهند شد.
اما عاشقی از نگاه فروم ابتدا به معنای توجه به فرد مقابل است. اینکه به او بیشتر از دیگرانی در کنار ما هستند توجه کنیم.
و البته در کنار آن،شامل احترام گذاشتن به فرد مورد توجه است. ریشه لاتین احترام از دیدن گرفته شده و در واقع احترام به این معناست که معشوق را همانطور که هست ببینیم و بپذیریم. خواسته های او و تمایلاتش را در نظر بگیریم و سعی نکنیم او را به دلخواه خود محدود و منزوی کنیم و ...
و اما مسئولیت به این معناست که در برابر او احساس مسئولیت کرده و کاری نکنیم که او او و آینده او را به خطر بیندازیم. همچنین در جهت مثبت کارهایی را انجام دهیم که منجر به شکل گیری بهترین آینده برای او شود.
و البته معرفت هم که به معنای کسب شناخت از او و خواسته ها و علائق واقعی او است.
البته این چهار عنصر کاملا لازم و ملزوم هم هستند و مثلا نمی توان در برابر فردی مسئولیت پذیر بود اما او را نشناخت یا به او احترام نگذاشت..
اگر این احساسات متعادل نشوند علاقه ما به معشوق برای او زندانی خواهد ساخت یا منجر به سلطه طلبی ما خواهد شد و یا اینکه او را هر روز و هر روز محدودتر می کنیم..
اما از همه مهمتر این است که فردی که می خواهد عاشق کسی باشد باید ابتدا عاشقانه خودش را دوست داشته باشد. به این معنا که آن چهار مورد را برای خودش به اجرا بگذارد. البته این موضوع با خودخواهی فرق دارد. خودخواهی به معنای آن است که به دنبال برآوردن خواسته های خود باشیم بدون اینکه آنها واقعا مفید و مناسب باشند یا منجر به محترم شدن ما شوند... و در واقع بدون توجه به در نظر گرفتن این چهار مشخصه به طور کامل و همه جانبه شوند..